اگر همین الان سری به تقویم انتشار بازیها در سال 2017 بزنیم و در این بین، عناوینی را که در ژانر ترسناک هستند جدا کنیم، بازیهای نسبتا زیادی را خواهیم دید که اتفاقا هر کدام حرفی برای گفتن دارند؛ اما استارتِ این ژانر را در سال جدید میلادی، عنوان Resident Evil 7 زده است. عنوانی که از لحظه معرفی تا زمان انتشار با دیدگاههای متفاوتی مورد نگرش قرار گرفته است. قبل از انتشار بازی، کپکام موضع خود را به وضوح اعلام کرده بود. در عنوان 7 Resident Evil قرار است بیشتر بترسیم تا اینکه بی مهابا به سوی جنگ و درگیری برویم. پس باید انتظارات خود را با توجه به اهداف سازندگان تطبیق دهیم. عدهای تغییرات به وجود آمده در بازی را پشت کردن به کل سری دانسته و Resident Evil 7 را عنوانی شکست خورده توصیف میکردند و در طرف مقابل، عدهای هم این تغییرات را مثبت ارزیابی کرده و آن را شروع و خیزشی دوباره برای این سری بازی میدانستند. همین ابتدای کار، کاملا رک و پوست کنده به شما میگویم که این بازی نه تنها شکست نخورد، بلکه نامِ Resident Evil را از نو برای همه تعریف کرد. به طوری که هم طرفداران قدیمی را راضی نگه دارد و هم مخاطبان جدیدی برای خود جذب کند. چطور این کار را کرد؟ پاسختان را در ادامه دریافت خواهید کرد.
داستان بازی، در ابتدای کار چندان خلاقانه و نوآورانه به نظر نمیرسد. حتی شروع بازی و ورود شما به محلِ اصلی، شباهتهای زیادی به عنوان Outlast دارد. شما در نقش مردی به نام ایتِن (Ethan) قرار دارید. شخصی که سه سال تمام همسرش را گم کرده است و پس از این مدت طولانی، ویدیویی به دستش میرسد که وی را به یافتن همسرش امیدوار میکند. ویدیویی که پای ایتِن را به خانهای پرماجرا و هولناک باز میکند. برای شروع کار داستانی کلیشهای ولی مناسب برای چنین ژانری به نظر میرسد. این داستان زمانی جذابتر میشود که ایتِن همسرش را مییابد و مهمتر از آن با اعضای عجیب و غریب ساکن در این خانه آشنا میشود. وقتی ایتن برای اولین بار میا (همسرش) را ملاقات میکند، بدون اینکه حرفی زده شود، همه چیز قابل درک است. چهره درهم ریخته میا، سفید شدن تعدادی از موهایش و رفتار هراسان و آشفته وی به خوبی نشان میدهد که وی در این سه سال چقدر رنج و درد تحمل کرده است. نیم ساعت که از زمان بازی بگذرد، تازه میفهمید که بازی چه پیچ و تابهایی دارد و داستان تا چه حد شما را درگیر خود میکند و دائما دیدگاههای شما را تغییر میدهد.
ماجرا از این قرار است که میا تحت تاثیر عادات و رفتارهایی که اعضای خانواده به وی تحمیل کردهاند، یک خوی شیطانی و تاحدودی زامبی مانند پیدا کرده است که دائما ماهیت و شخصیت وی را عوض میکند. میا لحظهای همسر شماست و لحظهای دیگر بیرحمانه با یک اره برقی به جان شما میافتد. چنین تغییراتی را میتوانم به دو قطب مثبت و منفی آهنربا تشبیه کنم. جایی که گاها تمام تلاش شما فراری دادن میا است و گاهی با تمام وجود به دنبال فرار از دست خودِ میا هستید. ابتدای بازی با چنین حالت گیج کنندهای پیش میرود تا شما را وارد داستان اصلی کند. جایی که پدر خانواده، میا و ایتن را به خانه میبرد و حالا میخواهد از ایتِن هم یک میای دیگر بسازد. در این بین شخصیتی به نام زوئی هم با تلفنهایی که به شما میکند و راهنماییهای کوتاه و مهمی که به شما میرساند، همانند یک کنترل از راه دور، شخصیتِ شما را تحت هدایت خود دارد. از طرفی هم سکانس آشنایی شما با خانواده سه نفره موجود در خانه به قدری خشن، هولناک و عجیب است که شما را در انبوهی از سوالات غرق میکند؛ اما همه این سوالات با روشهای گوناگونی پاسخ داده میشود. دقیقا همانند یک پازل.
دیالوگهای شخصیتها معمولا کوتاه است و این بیشتر روند گیمپلی است که پردههای مختلف داستان را برای شما نمایان میکند. در هنگام بازی، با کاغذ پارهها و متونی روبرو میشوید که هم نگاهی به گذشته دارند و هم شما را بیشتر با محلی که در آن هستید آشنا میسازند؛ اما مهمتر از اینها، نوارهای فیلمی است که در بازی پیدا میکنید و به تماشای آن مینشینید. بخش بزرگی از داستان از همین طریق روایت میشود. نکته دیگری که تجربه بازی را لذتبخش میکند، جزئیات دقیق به کار رفته در محیط بازی است. استفاده از صدای سه بعدی، تاثیر فوقالعادهای در القای حس ترس به بازیباز داشته است و واقعا عنوان Resident Evil 7 را بسیار متمایز از سایر عناوین در سبک ترس و بقا میکند. برخورد به هر جزئیاتی در بازی صدایی درخورِ خودش تولید میکند و به خوبی قابل تشخیص است که این صدا از کجا شنیده میشود. اگر بگویم که در این بازی اِلمانهای صدا در مقایسه با المانهای تصویر ترس بیشتری در شما ایجاد میکند، گزاف نگفتهام. سکوتی که کل خانه را فرا گرفته است و فقط صدای پای شما شنیده میشود. حال صدای باز و بسته شدن دربها، زوزه کشیدن باد و شرشر باران را هم به این فضا اضافه کنید. همه چیز برای اینکه شما خودتان را در محیط بازی قرار دهید آماده است. صداگذاری شخصیتهای منفی نیز حالت خوفناکی دارد و ناخودآگاه شنیدن صدای آنان، به ویژه وقتی نمیبینید کجا هستند، عرق بر پیشانی شما مینشاند. از طرفی رفتارهای غیر منتظره پدرِ خانواده که همیشه باس فایت اصلی شما است، میتواند کاملا شما را زَهره تَرَک کند. البته هوش مصنوعی خون آشامها وضعیت چندان مطلوبی ندارد و زمانی که دنبال شما هستند، رفتارشان تاحدودی قابل پیشبینی است.
گیمپلی بازی بسیار چالش برانگیز و سخت است. بی هیچ تعارفی، تک تک گلولهها و ابزارهایی که در جریان بازی از گوشه و کنار خانه پیدا میکنید، برای شما مهم است. البته، سلاحهای که در اختیارتان قرار میگیرد، شاید در ابتدا فکر کنید که هیچ استفادهای ندارند، زیرا هر چقدر که شلیک میکنید، انگار نه انگار. هیچ اتفاقی برای دشمنانتان نمیافتد. اما حقیقت این است که شما از سلاحهای خود درست استفاده نمیکنید. وگرنه نتیجه خوبی خواهید گرفت. البته این را باید گفت که در اکثر مواقع، فرار کردن از دست این خون آشامانِ بیرحم، راحتتر از دردسرِ درگیری با آنها است. عمده گیمپلی بازی، حالت معمایی دارد و معمولا در میانه و انتهای هر یک از این معماها با باس فایتهای بازی نیز روبرو میشوید. هدف شما در هر بخشی مشخص است و برای رسیدن به این هدف باید دنبال کلید یک درب باشید یا راهی برای رسیدن به محل گرفتار شدن همسرتان بیابید. البته جستجوهایی که شما را گاها با معماهایی نیز روبرو میسازد؛ هرچند که تعداد این معماها میتوانست بیشتر از اینها باشد.
از نکات جالب دیگری که در گیمپلی بازی مشاهده میشود، نحوه کنترلِ ایتِن توسط بازیباز و همچنین واکنشهای ایتِن به اتفاقات هولناکی است که با آنها روبرو میشود. برای مثال وقتی میخواهید به پشت سرتان نگاه کنید نیازی نیست ماوس را بچرخانید و با فشردن یک کلید ایتِن سرش را به عقب میچرخاند که البته انجام این کار واقعا دل و جرئت میخواهد، وقتی صداهای عجیبی از پشتِ سر به گوش میرسد. همچنین نحوه گارد گیری ایتن دربرابر حملات دشمنان و همچنین ضرباتی که وی با سلاح سرد بر پیکر شیاطین وارد میسازد، کاملا نشان میدهد که وی یک شخص کاملا عادی است که نه مهارت درگیری خاصی دارد و نه چیز خاصی بلد است. همین امر باعث میشود تا خیلی راحت و سریع با ایتن ارتباط برقرار کنید و خود را به جای وی قرار دهید. البته همین موضوع از طرفی موجب سختتر شدن بازی میشود. سیستم شوتینگ بازی به گونهای طراحی شده است که به این راحتیها نتوانید سرِ دشمنان را مورد هدف قرار دهید و در نتیجه ممکن است تیرهای بیشتری را هدر دهید که اصلا به نفعتان نیست. با اینکه درگیری با دشمنان زیاد به سود شما نیست، اما گاهی مجبور به این کار هستید. به ویژه مبارزه با همسرِ خشن، سختجان و بیرحمِ مارگاریت (مادرِ خانواده) اصلا کار آسانی نیست. البته باز هم ضعفهای هوش مصنوعی بازی به کمک شما میآید و کمی کار را برایتان راحتتر میکند. سلاحهایی که در طول بازی در اختیارتان قرار میگیرد، تنوع مطلوبی دارد. از یک تبر کوچک دستی بگیرید تا سلاحی آتشزا که برای از بین بردن زنبورهای خونخوار حیاتی است.
طراحی محیط خانه، اعضای خانواده و خون آشامها واقعا خوب است. یک خانه به هم ریخته با کلی اتاقهای تو در تو که شما را گیج میکند. شاید قبل از انجام بازی فکر کنید که محیط بازی، کوچک و محدود است؛ اما به شما اطمینان میدهم که تراکم موجود در نقشه بازی شما را شگفت زده خواهد کرد. گرافیک بازی نیز وضعیت کاملا مطلوبی دارد. نورپردازیها بی نقص است. کیفیت بافتهای نیز با اینکه میتوانست بهتر باشد؛ اما باز هم رضایت بخش است. نکته مهم این است که به جزئیات توجه خاصی شده. اگر نگاهی به دربها، دل و رودههایی که روی میز و یخچال ریخته است و چهره شخصیتها داشته باشید، حتما لب به تحسین کپکام خواهید گشود. البته متاسفانه بازی در برخی لحظات افت فریم شدیدی از خود نشان میدهد. به حدی که گاهی نرخ فریم حتی به صفر هم میرسد.
به نظر میرسد قالبی که کپکام برای ساخت Resident Evil 7 در نظر داشته است، بهترین انتخاب و تصمیم بوده است. قطعا هیچ حالتی به جز حالت اول شخص نمیتوانست تا این حد حسِ ترس را به بازیباز القا کند. Resident Evil 7 عنوانی است که داستان آن هر چقدر که میگذرد بیشتر شما را در خودش غرق میکند و هر لحظه برای ادامه بازی تشنهتر میشوید. گیمپلی بازی با سختی قابل توجهی که دارد به شدت اعتیادآور است و هیجان بسیار بالایی دارد و درنهایت باید گفت که اگر صداگذاری بینظیر و گرافیکِ خوب بازی نبود، شاید Resident Evil 7 تا این حد مورد استقبال قرار نمیگرفت. کپکام با انتشار این بازی نه تنها روحی تازه در کل سری Resident Evil دمید، بلکه آن را وارد مسیر جدیدی کرد که شاید کمتر کسی انتظارش را داشت یا بهتر است بگویم کمتر کسی انتظار چنین موفقیتِ بزرگی را داشت. تجربه Resident Evil 7 نه فقط به عنوان یک بازی موفق در سبک ترس و بقا بلکه به عنوان یک نمونه ارزشمند از ارائه ایدهای جدید و شجاعانه، بسیار لذتبخش است. کپکام ماموریت خود را به بهترین نحو انجام داد. حال بر عهده خودش است که برای عناوین بعدی دوباره سراغ روش و قالب قدیمی برود یا اینکه بال و پر بیشتری به استایل جدید خود بدهد.
این بررسی براساس تجربه نسخه رایانه شخصی نوشته شده است. دقت کنید که برای اینکه نهایت لذت را از بازی ببرید، حتما از هدست یا هدفون استفاده نمایید.
9امتیاز9داستان
بازی خیلی خوبیه رزیدنت اویل ۷
منم وقتی ۶ سالم بود اویل۴ رو تموم کردم از اون به بعد ترس رو تجربه نکردم ولی از کار های تیمی نسخه های بعد بسیار خوشم اومد مخصوصا گیم پلی هاشون ولی الن ویک هم خوب بود من یکش رو بازی کردم و تموم کردم اون موقع ۱۰ سالم بود ولی وقتی که اویل ۷ رو روی pc بازی کردم ترسناک و خوب بود ولی تمومش نکردم چون گرافیکم پاینن بود هی گیر میکرد ولی توی ps4 تمومش کردم عالی یود امتیاز ۱۰۰ هم براش کمه ممنون از شرکت کپ کام بابت ساختن خاطره واسه ما????
درود بر عزیزان سخت افزاری
من همه resident evil ها رو بازی کردم همشون خوب بودن بجز ایول 6 اما Resident Evil 7 نتونستم چون dx11 میخاست هر کی هم بازی کرده نوش جونش
ولی من فقط بکباز شدید ترسیدم جوری که سیستم اعصابم مختل شد چند سال پیش تو بازی fear 2 مرحله مدرسه که میری خون رو زمین و دیوار هست و چراغها روشن و خاموش میشن تند تند یهو سرم و بلند کردم و دیدم از بس رفتم تو بازی نفهمیدم عصر شده چراغهای خونه خاموش و من تنها تو خونه روز جمعه بود وای بدنم سست شده بود جرات بلند شدن و روشن کردن چراغها رو نداشتم تا اینکه از بازی خارج شدم و یه موزیک شاد باز کردم حالم بهتر شد بنظر من دیدن فیلم ترسناک راحتر از بازی کردن بازی ترسناکه اونم تو جایی که تنها هستی
شرمنده انشا شد تجریه ترسناک و جالبی بود برام
اگر دوست دارید یه بازی فوق العاده و وحشتناک رو تجربه کنید dying light رو بازی کنید مطمئنم خوشتون میاد.
آرزوی من موفقیت این عنوانه.امید وارم سری های بعدیشو حالا حالاها ادامه بدن.
الن ویک اولین بازی بود که به معنای واقعی کلمه ترسیدم.:D
باید بگم واقعا خوب رفتین چون من 9/5 ساعت طول کشید تا تموم کنم بازی رو 😀
بله قبول دارم الن ویک فوق العاده بود
بازی خیلی خوبی بود و دوست داشتنی
شلوغ بودن رزیدنت اویل های قبلی رو نداشت که خیلی خوب بود
اما گیم پلی خیلی خیلی کوتاه بود , فک میکنم زیر 5 ساعت تموم شد
در حدی ک وقتی تموم شد خودم شک داشتم که واقعا تموم شده یا دوباره اتفاقی میوفته
دقیقا منم همینطور بودم حتی Evil4 رو نتونستم تموم کنم شاید چون بچه تر بودم:smiley1 ولی Alan wake واقعا فوقالعاده بود با اینکه برام سخت بود ولی یکی از بهترینا بود
واقعا بازی فوقالعاده ایه ولی تجربه کردنش جرات میخواد:emoji1
به به چه خوب:x
میشه بازی زیر سه ساعت تموم کرد درست مثل نسخه های کلاسیک
وقتی xray glass بگیرید میبینید که چقدر آیتم توی گوشه کنار هر اطاق مخفی شده
نسخه هفتم بازی بشدت کلاسیکی هستش و کاملا وفادار به نسخه های ابتدایی
من با بازی رزیدنت اویل ۴ به خودم قول دادم که دیگه بازی ترسناک بازی نکنم، از اون به بعد هم رزیدنت اویل دیگه ترسناک نبود. اما مدتی بعد با بازی الن ویک مطمئن شدم که باید از این سبک دور بمونم،. اصلا بازی ترسناک خر است:emoji1
ماشالله دوتان كركش كردن همونطور كه دوستانم گفتن
ممنون سری رزیدنت جز نسخه 6 همشون خوبن ، راستی کرک هم شد این نسخه :smiley3
حتما اطلاع دارید watch dogs 2 و farcry primal هم کرک شدن.
بعد 5 روز بازی کرک شد.دوستان دنوو از ریشه نابود شد.:)
:o:o:emoji3:emoji2من هیچوقت نتونستم در مقابل ترس و هیجان این سری از بازی ها مقاومت کنم و تقریبا چپتر سه یه چهار به بعد دیگه جرعت ادامه بازیو نداشتم/البته بیشتر در اویل ویدن/اینجور که اقا مهرداد در مورد تجربیاتشون گفتم فکر نکنم حتی یه دقیقه هم بتونم در مقابل گیم پلی این بازی مقاومت کنم:emoji6/و ممنون از مقاله خوبتون