بازی The Last of Us یکی از آخرین عناوین بزرگ و انحصاری کنسول Play Station 3 در نسل هفتم بازی های کامپیوتری محسوب می شد که در عین حال توانست لقب یکی از بهترین بازی های این کنسول در نسل پیشین را هم از آن خود سازد. به دلیل موفقیت و محبوبیت این بازی در میان طیف وسیعی از گیمر ها، با آمدن کنسول نسل هشتمی سونی به بازار، سازندگان این بازی یعنی اعضای استودیو ناتی داگ تصمیم گرفتند تا نسخه ای دوباره سازی شده از بازی The Last of Us را به روی کنسول جدید سونی یعنی Play Station 4 بیاورند. اثری به نام The Last of Us Remastered که در قالب مطلب پیش رو قصد داریم نگاهی مو شکافانه به آن بیاندازیم. البته پیش از شروع این مطلب لازم است به نکته ای هم اشاره شود. معمولاً در نقد و بررسی نسخه های دوباره سازی شده، بیش از آن که به خود بازی پرداخته شود به تفاوت ها و بهبود های نسخه ی دوباره سازی شده ی مد نظر، با نسخه ی کلاسیک آن اثر توجه صورت می گیرد. دلیل این امر هم بیش تر از آن جهت است که نسخه ی اصلی بازی مورد نظر، پیش تر مورد بررسی قرار گرفته است. اما از آن جایی که ما پیش از این هیچ نگاهی به بازی The Last of Us نداشتیم، در متن پیش رو در درجه ی نخست کلیت بازی The Last of Us مورد بررسی قرار می گیرد و سپس به تفاوت های نسخه ی دوباره سازی شده ی این بازی با نسخه ی اصلی آن (نسخه ی منتشر شده بر روی کنسول PS3) نیز به طور کامل اشاره می شود.
عشق، وفاداری، بقا
داستان بازی The Last of Us با مرکزیت شخصیت جوئل آغاز می شود. مردی که در شب تولد خود بد ترین هدیه ی عمرش را دریافت می کند و در می یابد که تعدادی از مردم شهر به شکل مرموزی به موجوداتی هیولا وار و زامبی مانند تبدیل گشته اند. امری که هرج و مرج عجیبی را در شهر محل زندگی جوئل پدید می آورد و در یک چشم بر هم زدن زمین و زمان را به هم می ریزد. البته این تمام ماجرا نیست و فاجعه ی شب تولد جوئل خیلی زود تکمیل می گردد. واقعه ای بسیار تلخ که داستان بازی The Last of Us را به بیست سال جلو تر هدایت می کند. به جایی که ما با محیطی ویران شده و کاملاً آخرالزمانی روبرو هستیم و با مردمی مواجهیم که باید با حداقل امکانات در دسترس خود بقایشان را در میان موجودات زامبی مانندی که مثل مور و ملخ در هر کجا پراکنده اند تضمین کرده و گذشته از آن با گروه هایی که قصد محدود کردن یا غارت آن ها را دارند هم مقابله نمایند. در این میان جوئل که اینک مثل یک گرگ تنها روزگار می گذراند، برای سپری کردن زندگی خود نقش یک دلال اجناس قاچاق را بر عهده دارد. طی پیچ و خم های ابتدای داستان بازی The Last of Us ، جوئل و همراه او تس بر سر تصاحب محموله ای بزرگ از اسلحه با گروهی از شورشیان به نام کرم های شب تاب درگیر می شوند. گروهی که اعضای فعال حاضر در آن با اعضای رسمی ارتش و کسانی که انسان های زامبی نشده را قرنطینه کرده اند سر ناسازگاری دارند و گاه و بی گاه به انجام عملیات های پارتیزانی مختلف بر علیه آن ها مبادرت می ورزند. با این حال یکی از اعضای ارشد این گروه به نام مارلین برای جوئل و تس شرط می گذارد که اگر دختر نوجوانی به نام الی را از محدوده ی قرنطینه خارج کرده و او را به سایر اعضای گروه کرم های شب تاب در خارج از شهر محل سکونتشان تحویل دهند، او حاضر است تا محموله ی اسلحه ی ربوده شده از آن ها را به جوئل و تس پس بدهد. پس از آن در میان کشمکش های بعدی داستان، جوئل و تس در می یابند که الی به دلایل نامعلومی نسبت به بیماری زامبی کننده ی پخش شده در میان انسان ها مصونیت دارد. و از این جای داستان به بعد تمام تلاش جوئل و تس بر این است که با عبور از مهلکه ای که در گیر آن هستند، الی را به اعضای آموزش دیده ی گروه کرم های شب تاب تحویل دهند تا بلکه آن ها بتوانند پاد زهری برای این مرض عجیب و تباه کننده بیابند.
در نسخه ی دوباره سازی شده ی این اثر از قابلیت های کنترلر اختصاصی کنسول PS4 در گیم پلی این بازی بسیار استفاده شده است. به این ترتیب که برای هدف گیری و شلیک اکنون می توانید برای راحتی کار از دو دکمه ی R2 و L2 استفاده کنید. ضمن این که فایل های صوتی یافت شده در محیط نیز اکنون از طریق اسپیکر کنترلر پخش می شوند و علاوه بر آن در امر شارژ باتری چراق قوه ی شخصیت های اصلی داستان نیز می توانید از تکان دادن کنترلر برای این کار بهره بگیرید. علاوه بر تمامی این ها می توان به بهبود ساختار Inventory و راحت تر شدن فرآیند ارتقا دادن تجهیزات تهاجمی نیز اشاره کرد
داستان بازی The Last of Us سرشار است از غافلگیری های متعدد و پیچش های جذاب روایی. به واقع در هر کجای داستان این بازی که مخاطب کمی احساس یکنواختی می کند، ناگهان طوفانی به پا می شود و همه چیز را در هم می ریزد. در کل می توان گفت برای آثاری که از روایت خطی در ساختار خود بهره می گیرند، حفظ استحکام داستان و تداوم بخشیدن به اوج گیری قوس های روایی موجود در آن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. امری که داستان سرایان این بازی به خوبی از پس آن بر آمده اند و از این منظر داستان بازی The Last of Us یکی از درخشان ترین بخش های آن لقب می گیرد. در واقع استحکام داستانی بازی The Last of Us هنگامی بیش تر رخ می نمایاند که بدانیم سازندگان این بازی از تمی بسیار کلیشه ای برای شکل دادن رویداد های اصلی این بازی بهره جسته اند. هر چه باشد بحران زامبی محور ویران گری که در نهایت کوچه پس کوچه های شهر های پر جمعیت را به خرابه های ترسناک تبدیل می سازد، تا کنون بار ها به عنوان تم اصلی، زمینه ساز ساخت آثار مختلفی در دنیای سرگرمی شده است که صد البته بازی های کامپیوتری نیز جزیی قابل توجه از آن بوده اند. با این حال آن چه در داستان بازی The Last of Us بیش از هر چیز جلب توجه می کند، الهامات آشکاری است که داستان سرایان و طراحان بخش روایی این بازی از کتاب جاده، اثر کورمک مک کارتی، گرفته اند. کتابی که در چند سال اخیر شاهد تولید آثار مختلفی در دنیای سینما و بازی های کامپیوتری بر اساس وقایع آن بوده ایم. در واقع برای نگارنده ی این سطور، از همان ابتدای شروع این بازی سایه ی سنگین کتاب جاده بر روی وقایع داستانی و شخصیت های حاضر در بازی The Last of Us به خوبی احساس می شد و حتی این حدس را برای نگارنده به وجود آورد که به احتمال فراوان پایان داستان این بازی نیز دقیقاً مطابق با وقایع کتاب مک کارتی رقم خواهد خورد. اما با وجود این که داستان The Last of Us دقیقاً در حال حرکت به همان سمت و سو بود و به علت رویداد های رخ داده در نیمه ی انتهایی این بازی می طلبید که پایان بندی کتاب جاده را در این بازی نیز به شکل عینی تکرار شود، سازندگان این اثر از این امر اجتناب کرده و با طراحی فراز و فرودی اضافه در بخش پایانی داستان The Last of Us، پایانی کاملاً متفاوت (و صد البته Cliff Hanger) را برای این اثر رقم زدند. امری که شاید بتوان آن را نقطه ی تحسین آمیز کار آنان هم قلمداد کرد. چرا که در کل سازندگان این بازی موفق شده اند تا از دل مواد اولیه و محتوا هایی کاملاً تکراری و کلیشه ای، اثری غیر کلیشه ای و درگیر کننده در بخش داستانی را بیرون بکشند.
یکی از نقاط قوت داستان بازی The Last of Us شخصیت پردازی بسیار قدرتمند آن است. شاید بتوان گفت که تمامی شخصیت های حاضر در این بازی، البته به غیر از الی که در واقع نمادی است از معصومیت، وفاداری و امید به زندگی، شخصیت هایی کاملاً خاکستری و باور پذیر هستند و خصوصیات اخلاقی نظیر خوبی و بدی، به آن شکل واضح و مشخص در هیچ کدام از آن ها وجود ندارد. در این میان قطعاً جوئل و الی را می توان دو تن از بهترین شخصیت های شکل گرفته در دنیای بازی های کامپیوتری لقب داد. شخصیت هایی دوست داشتنی که قطعاً تا سال های سال در ذهن بسیاری از گیمر ها باقی خواهند ماند.
خطی اما خوش ساخت
باید اعتراف کنم که گیم پلی بازی The Last of Us حداقل در دو ساعت ابتدایی داستان آن، به هیچ وجه نتوانست توجه مرا به سوی خود جلب کند و حتی در مواردی بسیار خسته کننده به نظر می رسید. این مورد را شاید بتوان ایراد اساسی بسیاری از آثاری دانست که از ساختاری سینمایی برخوردارند و از برخی جهات به هیچ وجه نمی توان آن ها را یک بازی کامپیوتری لقب داد. به این ترتیب که در آثار این چنینی شما با وجودی که کنترلر را در دست دارید، به شکل ناخودآگاه احساس می کنید که این بازی است که کنترل شما را در دست دارد و شما نیستید که شخصیت های داستان را کنترل می نمایید. در واقع درست در همین نقطه است که تفاوت مدیوم سینما با بازی های کامپیوتری کاملاً آشکار می شود. به عبارت بهتر در بازی های کامپیوتری، بر خلاف فیلم های سینمایی این مخاطب است که نقش اساسی را در پیش برد داستان بازی بر عهده دارد و تنها نقش ناظر وقایعی که در برابر دیدگانش رخ می دهد را ایفا نمی کند. اما در بسیاری از آثار شبیه به The Last of Us (و نه خود این بازی) که از ساختاری سینمایی برخوردارند، ابتکار عمل چندانی برای گیمر در این زمینه وجود ندارد. با این حال سازندگان این بازی توانسته اند با هوشمندی هر چه تمام تر از این آفت بسیار مهم گذر کنند و از دام خطرناکی که برای طراحان عناوین این چنینی پهن شده است عبور نمایند (دامی که گریبانگیر آثاری نظیر The Order 1886 شده است). از همین رو پس از شکل گرفتن هسته ی اصلی داستان و آشنا شدن جوئل با الی، گیم پلی بازی کمی جان می گیرد و از آن حالت یکنواخت و کم جزییات ابتدای بازی بیرون می آید. یکی از ترفند هایی که سازندگان این اثر برای دوری گزیدن از افتادن به دام تکرار اندیشیده اند وارد ساختن شخصیت های جدید به داستان این اثر و دخالت دادن آن ها در امر گیم پلی بازی است. به این ترتیب به غیر از الی که اصلی ترین یار همراه شما در این بازی محسوب می شود، در هر مرحله از بازی The Last of Us شخصیت های دیگری نیز با قهرمانان داستان همراه می شوند و حتی در مبارزات بازی نیز نقش هایی را ایفا می نمایند (البته از دیدگاهی متفاوت می توان الی را نیز هم پای جوئل یکی از شخصیت های اصلی این بازی در نظر گرفت).
علاوه بر الی که در بخش هایی از این بازی در قامت شخصیت اصلی داستان قرار می گیرد و قادر به در دست گرفتن کنترل او هستید، تعدادی شخصیت جانبی دیگر نیز به مرور به داستان بازی افزوده می شوند و نقش یار همراه شما را بر عهده می گیرند. با این وجود اکثر این شخصیت ها (البته به غیر از الی که به نظر می رسد هوش مصنوعی او متفاوت با دیگران طراحی شده است) در برخی مواقع آن چنان که باید کمکی به شما نمی کنند و این خودتان هستید که باید دست تنها از پس اوضاع بر بیایید. البته باید اعتراف کرد که هوش مصنوعی یاران همراه در بازی The Last of Us یکی از بهترین نمونه هایی است که تا کنون در قالب یک بازی کامپیوتری با آن روبرو بوده ایم.
گیم پلی بازی The Last of Us در حالت کلی تلفیقی است از سبک شوتر سوم شخص با المان های آشنای سبک مخفی کاری و همچنین هسته ی اصلی آثاری نظیر سری بتمن که در آن ها مبارزات تن به تن حرف اول را در گیم پلی می زند. در واقع سازندگان این بازی موفق شده اند تمامی این موارد را به خوبی با یکدیگر ترکیب کنند و در مجموع اثری تلفیقی را پدید بیاورند که تنوعی بسیار قابل قبول (اما نه آن چنان خارق العاده) در بخش گیم پلی دارد. در این میان آن چه گیم پلی این بازی را غنای دو چندانی می بخشد طراحی بسیار خوب و استادانه ی مراحل این بازی است که با هنرمندی هر چه تمام تر در اختیار داستان این اثر قرار گرفته است (نقش بسیار مهم یک کارگردان خلاق در طراحی بازی های کامپیوتری این جاست که مشخص می شود). برای بیان ساده تر این مطلب باید به این نکته اشاره کرد که شما در طول کل مراحل بازی The Last of Us با تعداد محدودی موجود تغییر شکل یافته ی زامبی مانند و تعدادی هم انسان سر تا پا مسلح (در قامت دزد گردنه بگیر، نیرو های نظامی ارتش و همچنین شورشیان گروه کرم های شب تاب) به عنوان دشمنان خود مواجه هستید. اما سازندگان این بازی به قدری مراحل The Last of Us را خوب طراحی کرده اند که مخاطب هیچ گاه از تنوع نه چندان بالای دشمنان خود در این بازی ایرادی نخواهد گرفت. در واقع هر کجا که شما از سر به نیست کردن شبه زامبی های خطرناک پراکنده در محیط خسته می شوید، بازی بلافاصله شما را به مقابله با راهزنان خشن می فرستد و هر زمان که احساس می کنید تعداد انسان های مهاجم در برابرتان بیش از اندازه زیاد شده است، گیم پلی بازی به کلی تغییر یافته و شما را به سیر و سیاحت در محیط و یا مشاهده کردن میان پرده های سینمایی دعوت می کند. میان پرده هایی که بر خلاف بسیاری از آثار مشابه و هم سبک، آن چنان طولانی و خسته کننده نیستند و کاملاً معقول و مناسب جلوه می کنند (البته به غیر از بخش های ابتدایی بازی که جز دیدن میان پرده های سینمایی و جابجا شدن در طول نقاطی از محیط که بازی شما را وادار به جابجایی در آن ها می سازد تقریباً هیچ کار دیگری ندارید!). از سوی دیگر سازندگان این اثر در انتقال حس بقای موجود در جو کلی این اثر به مخاطب خود نیز بسیار موفق عمل کرده اند. به عنوان نمونه مهمات شما در طول مراحل بازی The Last of Us در آن حدی نیست که بخواهید نظیر آثار شوتر تمامی دشمنان را از طریق به رگبار بستن آن ها زمین گیر سازید و گاه حتی مجبورید با دست خالی به مصاف آن ها بروید. امری که مسلماً در درجات سختی بالا تر این بازی نمود بیشتری دارد و لذت دو چندانی را با خود به همراه می آورد.
ساختار گرافیکی بازی The Last of Us Remastered چه از لحاظ فنی و چه هنری بسیار قابل تحسین است و در طول مراحل این بازی می توان صحنه های بسیار چشم نواز و انیمشن های کاملاً روان و پر جزییاتی را به نظاره نشست
یک باز سازی واقعی
همان گونه که در بخش نخست این مطلب نیز به آن اشاره شد، هدف اصلی از تهیه کردن متن پیش رو انداختن نگاهی به چند و چون بازی The Last of Us Remastered است که در واقع نسخه ای باز سازی شده از بازی The Last of Us محسوب می شود. در زمانه ای که اکثر عناوین باز سازی یا دوباره سازی شده ی حاضر در دنیای بازی های کامپیوتری آثاری هستند که در بهترین حالت ممکن تنها مقداری لاک الکل به ساختار دیداری شان کشیده شده است، بازی The Last of Us Remastered یک گام به جلو تر نهاده و تصمیم گرفته تا یک باز سازی واقعی جلوه کند. اگر چه از زمان عرضه شدن این اثر بر روی کنسول PS3 زمان چندان زیادی نمی گذرد، اما با این حال در بخش دیداری این نسخه ی دوباره سازی شده، پیشرفت های مناسبی را شاهد هستیم. به عنوان مثال سیستم نور پردازی و طراحی سایه ها در بازی The Last of Us Remastered بسیار بهتر از نسخه ی پیشین این بازی به نظر می رسد و علاوه بر آن جزییات مدل شخصیت ها و برخی المان های محیط هم کیفیت بسیار بهتری یافته اند (چه از لحاظ بافت های به کار رفته در آن ها و چه از لحاظ ریزه کاری های مربوط به نکات چهره، مو و بدن). از سوی دیگر شما در گیم پلی این بازی می توانید علاوه بر نرخ فریم استاندارد نسخه ی پیشین The Last of Us یعنی 30 فریم بر ثانیه، بازی را در حالت 60 فریم بر ثانیه نیز به انجام برسانید که خود جهش قابل توجهی محسوب می شود. ضمن این که در تجربه ی این بازی بر روی هر دو نرخ فریم مذکور شخصاً با هیچ نوع افت فریم خاصی مواجه نبودم و تجربه ی گیم پلی بازی The Last of Us Remastered تجربه ای کاملاً روان و بی ایراد به نظر می رسید. شاید تنها ایراد کوچکی که بتوان به این بازی وارد دانست وجود تعدادی باگ مختصر در گیم پلی آن بود که در یکی دو مورد به گیر کردن در اجزای محیط یا عمل نکردن حرکات از پیش تعیین شده ی شخصیت های جانبی مربوط می شد (که در نهایت به بار گذاری مجدد از آخرین چک پوینت انجامید) و در موارد دیگری هم به عمل نکردن ضربات شخصیت اصلی در نبرد های تن به تن بر می گشت. سوای این تعداد باگ محدود، به دلیل محکم بودن ساختار فنی بازی The Last of Us Remastered ایراد خاص دیگری را نمی توان به آن وارد دانست.
بی شک اگر ناچار باشیم تنها یک بخش از بازی The Last of Us Remastered را به عنوان درخشان ترین بخش موجود در آن انتخاب کنیم راهی جز انتخاب بخش موسیقی بازی نداریم. کار ساخت موسیقی این اثر بر عهده ی موزیسین معروف آرژانتینی گوستاوو سانتائولایا بوده است. موسیقی دان کار بلدی که به دلیل ساختن موزیک متن فیلم سینمایی کوهستان بروک، بک جایزه ی اسکار را هم در کارنامه ی خود می بیند. در واقع سبک خاص کاری سانتائولایا (و استفاده ی بسیار مناسب او از ساز گیتار) در موسیقی متن بازی The Last of Us هم کاملاً هویداست و کسانی که با کار های او آشنایی کامل دارند حتی چشم بسته هم می توانند تشخیص دهند که او قطعه های موسیقی این بازی را ساخته است. قطعه هایی که تمامی آن ها بسیار زیبا و تاثیر گذار هستند.
از دست دادن عقل در کنار هم
قابلیت Photo Mode یکی دیگر از امکانات اضافه شده به نسخه ی باز سازی شده ی بازی The Last of Us است که توسط آن می توان علاوه بر تغییر زوایای دوربین این بازی، تصاویر جالبی را از محیط متنوع و خوش آب و رنگ بازی The Last of Us ثبت کرد. از دیگر نکات مثبت این نسخه ی دوباره سازی شده هم می توان به تجربه ی DLC داستانی بازی The Last of Us اشاره کرد که برای نسخه ی اصلی به شکل جداگانه ای عرضه شده بود انا در این نسخه ی دوباره سازی شده از همان ابتدا در دسترس مخاطبان قرار دارد. این محتوای داستانی که شخصیت الی را به عنوان تنها شخصیت قابل بازی معرفی می کند، Left Behind نام دارد و از روایتی غیر خطی برخوردار است که به موجب یک کارگردانی هنرمندانه و کات هایی که با فلش بک های چند گانه ای همراه هستند، به روایت بخشی از بازی The Last of Us (که در بازی اصلی روایت نشده بود) به همراه نکاتی از گذشته ی شخصیت الی می پردازد. در کل می توان گفت که با وجود روایت داستانی خوب و ساختار سینمایی مناسب، محتوای Left Behind از لحاظ گیم پلی آن غنا و گستردگی موجود در گیم پلی بازی اصلی را ندارد و بخش هایی که در گذشته ی الی سپری می شوند بیش از حد سینمایی هستند (که در آن ها جز قدم زدن به همراه رایلی دوست الی و جستجو یا صحبت کردن با او کار دیگری ندارید). با این حال قرار گرفتن تمامی این جزییات به همراه سایر پارامتر ها و نقشه های مربوط به بخش آنلاین این بازی در نسخه ی باز سازی شده از The Last of Us نکته ی بسیار مثبتی محسوب می شود و ارزش تجربه کردن این بازی را بسیار بالا جلوه می دهد.
در پایان می توان گفت که بازی The Last of Us Remastered یک نسخه ی دوباره سازی بسیار خوب از بازی The Last of Us محسوب می شود و در کل می توان تجربه ی این بازی را به تمام گیمر های علاقمندی که از کنسول PS4 بهره می برند، توصیه کرد.
حیف شد دخترش مرد!!!
تو گیمنت داشتم بازی میکردم:-((:-s
واقعا خیلی حال کردم با بازیش ارزش بازی کردن خیلی بالایی داره
بهترین بازی سال شده بود.
نقطه ضعفش همینه.
بیخودی نیست بهترین بازی سال شده.
بهتره یا بدتره؟
واقعا حیف که انحصاریه.
فوق العادس باید بازی های جدید رو داستانی بازی کارکنن همه چی گرافیک نیست
کاش نسخه ی PC هم داشت تا مثل خیلی از بازی های دیگه نسخه ی pc اختلاف گرافیکیش رو ثابت می کرد
بازی که از هر نظر فوق العادست حیف که نمیشه تو pcتجربش کرد.
ممنون بابت نقد فوق العاده شما آقای حسینی.این بازی یک اثر بی نظیر در سبک خودش محسوب میشه.
واقعا حیف که این بازی انحصاریه.البته خب پلی استیشن اگه uncharted و last of us رو نداشت که اکس باکس ازش جلو میزد.
من گیمر نیستم…
(بعدش باید بگم [i]ولی گیمرها را دوست دارم؟[/i] :D)
این بازی را فقط از طریق موسیقی متن عالیش شناخته بودم.
من از اول تا اخر بازیشو دیدم واقعا شاهکاره حیف برای pc نمیاد اگه میومد صد در صد بازیش میکردم