خواندن اين نوشته و ديدن ويديو را به همه پيشنهاد ميکنيم.
ديروز ويديويي را در مورد سخنراني استيوجابز در سايت منتشر کرديم که داراي نکاتي است که دانستن آن براي هر فردي مناسب است پس از گذاشتن اين فيلم تصميم گرفتيم که ترجمه آن را نيز در سايت منتشر کنيم اما ديديم که دوستان خوب ما قبلا اين ويديو را ترجمه کردهاند به همين علت تصميم گرفتيم ترجمه منتشر شده را با کمي ويرايش در سايت بگذاريم تا ديگر عزيزان همه از آن استفاده کنند. از عزيزاني که اين ويديو را ترجمه کردند صميمانه متشکريم و ميخواهيم در صورت امکان نام مترجم و يا سايت را در اختيار ما قرار دهند. استیو جابز در سال ۲۰۰۵ در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشگاه استنفورد شرکت کرد و یک سخنرانی مشهور در آنجا انجام داد. شاید بسیاری از شما قبلا این سخنرانی را دیده باشید اما در چنین روزی خواندن مجدد آن نکات زیادی را به ما یادآوری میکند و کسانی هم که تا به حال آن را ندیدهاند میتوانند از سخنان استیو جابز لذت ببرند.
اشاره مهم: دوستان عزیز کسانی که علاقه مند به دریافت فیلم های مستند زندگی نامه استیوجابز هستند می توانند از این دو لینک استفاده کنند. فیلم ها دارای حجم به نسبت بالایی است اما کلا ارزش دانلود را دارد.
اشاره: براي دانلود روي لينک راست کليک کرده و گزينه Save Link as را انتخاب کنيد.
=======================================================
من امروز خیلی خوشحالم كه در مراسم فارغالتحصیلی شما كه در یكی از بهترین دانشگاههای دنیا درس ميخوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغالتحصیل نشدهام. امروز ميخواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و در مجموع شامل سه داستان است.
اولین داستان مربوط به اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی است
من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در كالج رید ترك تحصیل كردم ولی تا حدود یك سال و نیم بعد از ترك تحصیل به دانشگاه ميآمدم و ميرفتم و خب حالا ميخواهم برای شما بگویم كه من چرا ترك تحصیل كردم. زندگی و مبارزه من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیكی من یك دانشجوی مجرد بود كه تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد كه یك خانواده مرا به سرپرستی قبول كند. او شدیداً اعتقاد داشت كه مرا یك خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول كند و همه چیز را برای این كار آماده كرده بود.
یك وكیل و زنش قبول كرده بودند كه مرا بعد از تولدم از مادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینكه بعد از تولد من این خانواده گفتند كه پسر نمیخواهند و دوست دارند كه دختر داشته باشند. این جوری شد كه پدر و مادر فعلی من نصف شب یك تلفن دریافت كردند كه آیا حاضر هستند مرا به فرزندی قبول كنند یا نه و آنان گفتند كه حتماً. مادر بیولوژیكی من بعداً فهمید كه مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغالتحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نكرده است. مادر اصلی من حاضر نشد كه مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا كند تا اینكه آنها قول دادند كه مرا وقتی كه بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند.
اینگونه شد كه هفده سال بعد من وارد كالج شدم و به خاطر این كه در آن موقع اطلاعاتم كم بود دانشگاهی را انتخاب كردم كه شهریه آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پسانداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه دانشگاه خرج ميكردم بعد از شش ماه متوجه شدم كه دانشگاه فایده چندانی برایم ندارد. هیچ ایدهای كه ميخواهم با زندگی چه كار كنم و دانشگاه چگونه ميخواهد به من كمك كند نداشتم و به جای این كه پسانداز عمر پدر و مادرم را خرج كنم ترك تحصیل كردم ولی ایمان داشتم كه همه چیز درست ميشود.
اولش كمی وحشت داشتم ولی الان كه نگاه ميكنم ميبینم كه یكی از بهترین تصمیمهای زندگی من بوده است. لحظهای كه من ترك تحصیل كردم به جای این كه كلاسهایی را بروم كه به آنها علاقهای نداشتم شروع به كارهایی كردم كه واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و كف اتاق یكی از دوستانم ميخوابیدم. قوطیهای خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس ميدادم كه با آنها غذا بخرم.
بعضی وقتها هفت مایل پیاده روی ميكردم كه یك غذای مجانی توی كلیسا بخورم. غذاهایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس كنجكاوی و ابهام درونیام در راهی افتادم كه تبدیل به یك تجربه گران بها شد. كالج رید آن موقع یكی از بهترین تعلیمهای خطاطی را در كشور ميداد. تمام پوسترهای دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی ميشد و چون از برنامه عادی من ترك تحصیل كرده بودم، كلاسهای خطاطی را برداشتم.
سبك آنها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت ميبردم. امیدی نداشتم كه كلاسهای خطاطی نقشی در زندگی حرفهای آینده من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن كلاسها موقعی كه ما داشتیم اولین كامپیوتر مكینتاش را طراحی ميكردیم تمام مهارتهای خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آنها را در طراحی گرافیكی مكینتاش استفاده كردم. مك اولین كامپیوتر با فونتهای كامپیوتری هنری و قشنگ بود.
اگر من آن كلاسهای خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مك هیچ وقت فونتهای هنری الان را نداشت. همچنین چون كه ویندوز طراحی مك را كپی كرد، احتمالاً هیچ كامپیوتری این فونت را نداشت. خب ميبینید آدم وقتی آینده را نگاه ميكند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه ميكند متوجه ارتباط این اتفاقها ميشود. این یادتان نرود شما باید به یك چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگیتان یا هر چیز دیگری. این چیزی است كه هیچ وقت مرا ناامید نكرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد كرده است.
=======================================================
داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شكست است
من خرسند شدم كه چیزهایی را كه دوستشان داشتم خیلی زود پیدا كردم. من و همكارم «وز» شركت اپل را درگاراژ خانه پدر و مادرم وقتی كه من فقط بیست سال داشتم شروع كردیم ما خیلی سخت كار كردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یك شركت دو بیلیون دلاری كه حدود چهارهزار نفر كارمند داشت.
ما جالبترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه كرده بودیم؛ مكینتاش. یك سال بعد از درآمدن مكینتاش وقتی كه من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره اپل مرا از شركت اخراج كرد. چه جوری یك نفر ميتواند از شركتی كه خودش تأسیس ميكند اخراج شود؟ خیلی ساده. شركت رشد كرده بود و ما یك نفری را كه فكر ميكردیم توانایی خوبی برای اداره شركت داشته باشد استخدام كرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش ميرفت تا این كه بعد از یكی دو سال در مورد استراتژی آینده شركت من با او اختلاف پیدا كردم و هیأت مدیره از او حمایت كرد و من رسماً اخراج شدم.
احساس ميكردم كه كل دستاورد زندگیام را از دست دادهام. حدود چند ماهی نمیدانستم كه چه كار باید بكنم. من رسماً شكست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیكون ولی (Silicon Valley) نبود ولی یك احساسی در وجودم شروع به رشد كرد. احساسی كه من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع كردن از نو.
شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یكی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبكی یك شروع تازه جایگزین شده بود و من كاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یك شركت به اسم نكست تأسیس كردم و یك شركت دیگر به اسم پیكسار و با یك زن خارقالعاده آشنا شدم كه بعداً با او ازدواج كردم.
پیكسار اولین ابزار انیمیشن كامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد كه الان موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست. دریك سیر خارقالعاده اتفاقات، شركت اپل نكست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و فناوري ابداع شده در نكست انقلابی در اپل ایجاد كرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع كردیم.
اگر من از اپل اخراج نمیشدم شاید هیچ كدام از این اتفاقات نمیافتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود كه به یك مریض ميدهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقتها زندگی مثل سنگ توی سر شما ميكوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی كه باعث شد من در زندگیام همیشه در حركت باشم این بود كه من كاری را انجام ميدادم كه واقعاً دوستش داشتم.
=======================================================
داستان سوم من در مورد مرگ است
هفده ساله بودم که در جایی خواندم اگر هر روز جوری زندگی كنید كه انگار آن روز آخرین روز زندگیتان باشد شاید یك روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی كه توی آینه نگاه ميكنم از خودم ميپرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم كارهایی را كه امروز باید انجام بدهم، انجام ميدهم یا نه.
هر موقع جواب این سؤال نه باشد من ميفهمم در زندگیام به یك سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر دانستن این كه بالاخره یك روزی خواهم مرد برای من به یك ابزار مهم تبدیل شده بود كه كمك كرد خیلی از تصمیمهای زندگیام را بگیرم چون تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شكست، در مقابل مرگ رنگی ندارند.
حدود یك سال پیش دكترها تشخیص دادند كه من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه صبح بود كه مرا معاینه كردند و یك تومور توی لوزالمعده من تشخیص دادند. من حتی نمیدانستم كه لوزالمعده چی هست و كجای آدم قرار دارد ولی دكترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمیمانم. دكتر به من توصیه كرد به خانه بروم و اوضاع را رو به راه كنم. منظورش این بود كه برای مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی كه در مورد ده سال بعد قرار بود به بچههایم بگویم در مدت سه ماه به آنها یادآوری بكنم.
این به این معنی بود كه برای خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم كردم و سر شب روی من آزمایش اپتیك انجام دادند. آنها یك آندوسكوپ را توی حلقم فرو كردند كه از معدهام ميگذشت و وارد لوزالمعدهام ميشد. همسرم گفت كه وقتی دكتر نمونه را زیر میكروسكوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه كردن كرد.
چون كه او گفت كه آن یكی از كمیابترین نمونههای سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یك واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ كس دوست ندارد كه بمیرد حتی آنهایی كه ميخواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترك در زندگی همه ما ست.
شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ كهنهها را از میان بر ميدارد و راه را برای تازهها باز ميكند. یادتان باشد كه زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی كردن به جای زندگی بقیه هدر ندهید.
هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید كه هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش كند و از همه مهمتر این كه شجاعت این را داشته باشید كه از احساس قلبیتان و ایمانتان پیروی كنید.
موقعی كه من سن شما بودم یك مجله خیلی خواندنی به نام كاتالوگ كامل زمین منتشر ميشد كه یكی از پرطرفدارترین مجلههای نسل ما بود این مجله مال دهه شصت بود كه موقعی كه هیچ خبری از كامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست ميشد. شاید یك چیزی شبیه گوگل الان ولی سی و پنج سال قبل از این كه گوگل وجود داشته باشد.
در وسط دهه هفتاد آنها آخرین شماره از كاتالوگ كامل زمین را منتشر كردند. آن موقع من سن الان شما بودم و روی جلد آخرین شمارهشان یك عكس از صبح زود یك منطقه روستایی كوهستانی بود. از آن نوعی كه شما ممكن است برای پیاده روی كوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عكس نوشته بود:
stay hungry stay foolish
این پیغام خداحافظی آنها بود وقتی كه آخرین شماره را منتشر ميكردند.
stay hungry stay foolish
این آرزویی هست كه من همیشه در مورد خودم داشتم و الان وقت فارغالتحصیلی شما آرزویی هست كه برای شما ميكنم.
تصوير فوق توسط دوست عزيزمان آقاي رفيع بايندر فرستاده شده است که جا دارد از اين ايشان بابت زحمتي که براي اين مرد بزرگ کشيدهاند تشکر کنيم.
دوستان منتظر نوشتههاي خوبتان در زير اين متن هستيم.
با سلام به همگی
ممنون از زحمات شما بابت قرار دادن مقاله و ویدئوها.
متاسفانه ویدئویی دوم با هیچ برنامه ای قابل پخش نیست. من روی VLC، KM Player، AVS، DivX Player امتحان کردم جواب نگرفتم.
یه نفر کمک کنه!
مرسی استیو جابز: من از وسایل اپل خیلی استفاده میکنم وقتی شنیدم فوت کرده خیلی ناراحت شدم روحت شاد
روحت شاد پدر آی همه چیز!!
متشکریم استیو.
روح پدرم شاد که می گفت به استاد فرزند مرا هیچ نیاموز بجز عشق
روحت شاد و یادت گرامی بدرود ای دنیای فانی
جونم آقا سعید بحث را تموم کرد با یه جمله
مرد نکونام نمی رد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
خواهش می کنم دیروز که متن را خوندم به شدت تحت تاثیر زندگی پر رنج و مشقت ودر مقابل پر بار این بزرگ مرد قرار گرفتم خواستم به نوعی قدر دانی خودم رو از ایشان ابراز کنم
از شماهم مانند همیشه سپاسگذارم
و او، چه زيبا سيب را به بهشت برگرداند…
فقط میشه سکوت کرد و بس…
با سلام
خودمونيما اگه اين بلاها سر يكي از ماها مي آمد شرط مي بنديم الان گوشه خيابان در انتظار عزرائيل بوديم
اگر هر روز جوری زندگی كنید كه انگار آن روز آخرین روز زندگیتان باشد
فکر کنم این سخن مال امام علی است
سلام
این سخنان فقط می تواند از زبان این انسان خارج شود و بس …
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
استیو عزیز دلم برایت تنگ خواهد شد.
سلام دوستان.عیدتون مبارک.منم واقعا با خوندن این جملات استیو جابز اشک تو چشمام جمع شد و بغض کردم.واقعا اینجور انسانها هستن که جواب استعدادها و موهبتهایی که خدا به اونا داده رو میدن.ان شاءالله ما هم بتونیم این سبک زندگی رو الگوی خودمون قرار بدیم.استیو جابز روحت شاد.
یاحق
این اولین متنیه که من تو این سایت می نویسم. این سخنرانی رو من مدتها پیش شنیده و دیده بودم. واقعا میتونه واسه تک تک ما درس زندگی باشه.
فقط از انسان هایی با روحی بزرگ بر میاد تا چنین حرفهای بزرگی بزنن.
ممنونم از درسی که بهمون دادی استیو بزرگ
اون قسمت 7مایل برای غذای مجانی نابودم کرد 😐
برخلاف بسیاری از انسان ها با علایق خودش زندگی کرد و با علایق خودش از دنیا رفت.
امیدوارم بتونم زودتر با نبودش کنار بیام هرچند خیلی سخته.
واقعاً آدم می ماند که چه بگوید! چه مردی رفت از بین ما! حیف.
با سلام
من هم مثل اکثر دوستان با شنیدن خبر درگذشت استیو جابز از لینکی که سخت افزار به ایمیلم فرستاده بود شوکه شدم . باورم نمی شد . سریع و بدون معطلی به سایت اپل سر زدم ، دیدم واقعیت دارد .
از ایمیلی که توی اون صفحه بود تا خاطرات و .. خود را در خصوص استیو جابز بنویسند یک ایمیل از طرف همه ایرانی ها نوشتم و فرستادم . برای شادی روحش از خداوند منان درخواست آرامش کردم .
خدا او را بیامرزد .
به امید موفقیت
بازم می گم : ” مرد نکونام نمی رد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ” . منم وقتی شنیدم هنگ کردم اما بالاخره چکار می شه کرد ! زمونه ، زمونه نامردیه ! مرگم که حقه ! مهم اینه که بتونیم از خودمون خاطرات خوب به جا بذاریم ! استیو جابز هم که تو این امتحان ، سربلند بیرون اومد ! روحش شاد و یادش گرامی
به نام خدا
درود
نوشته ای بسیار زیبا و پندآموز است .
خدایش بیامرزاد و روحش قرین رحمت الهی باشد انشا الله
منم
یعنی منم منقلب شدم تاثیر عجیبی بر من گذاشت خداییش جاش تو بهشته انسان نیک اندیش از گفته هاش و کرده هاش قابل تشخیصه
بدرود جابز همیشه روحت شاد
راستش هیچ وقت به اینکه استیو جابز نباشه، فکر نکردم،
وقتی خبر فوت استیو جابز را خوندم تا 5 دقیقه نفهمیدم چی خوندم، بدجوری بغض کرده بودم، تا اینکه …
چه اشکها که برای استیو جابز ریخته نشد،
همیشه دوستت داریم آقای جابز، همیشه
جالبه یک سری از عقاید ما رو قبول داشت خدا بیامرزتش
وقتي متن را خواندم حال عجيبي پيدا کردم. جدا انسان عجيبي بود. روحت شاد مرد بزرگ