بر خلاف برنامه ریزی ابتدایی، بسیار زود تر از موعد مقرر با بخش پایانی این مطلب ویژه ی نوروزی در خدمت شما هستیم. بنا بر این اگر به این موضوع علاقه مند هستید در ادامه ی این مطلب با ما همراه باشید.
در ابتدا قرار بر این بود که این مطلب ویژه چیزی ما بین 8 تا 10 بخش مجزا را در بر گیرد و در صورت مناسب بودن باز خورد های دریافتی، پس از روز های تعطیل نوروز نیز همچنان در قالب بخش های تکمیلی دیگری ادامه یابد. در واقع پایه و اساس اصلی این مطالب سریالی بر مفاهیم و نظریات کوانتومی بنا نهاده شده بود. نظریاتی که بخش مهمی از آن ها هنوز به شکل کاملاً علمی مورد اثبات قرار نگرفته اند و تنها در حد فرضیاتی برای تبیین برخی الگو های علمی و فهم بهتر آن ها و همچنین از میان بر داشتن برخی تناقض ها و ناسازگاری های موجود در سایر فرضیه های این بخش (و به زبان عامیانه برای پر کردن چاله چوله های علمی) مورد استفاده قرار می گیرند. اما آن چه که برای نگارنده ی این سطور بسیار جالب بود رابطه ای است که میان نظریات کوانتومی و مفاهیمی نظیر فلسفه و عرفان (و حتی تا حدودی علم روانشناسی) وجود دارد. در واقع پا نهادن به وادی کوانتوم (به شکل کاملاً سیال) تنها با اتکا به حقایق علمی و بدون مدد جستن از قدرت تخیل و مفاهیم و نظریات فلسفی و حتی عرفانی آن چنان که باید امکان پذیر نیست (البته بحث حقیقت علمی و در کل مفهومی به نام حقیقت خود بحثی جدا گانه است که دیگر مجالی برای پرداختن به آن وجود ندارد). از همین رو قصد اصلی نگارنده ی این سطور بر این بود تا سلسله مطالبی گرد آوری شود که تمامی این مفاهیم را (بنا به توانایی و سواد نگارنده) به شکل ترکیبی در دل خود جای داده باشد تا شاید مجموع آن ها مورد توجه آن دسته از افرادی قرار گیرد که تا پیش از این هیچ ایده ای از چنین مفاهیمی نداشته اند و شاید با خواندن این سلسله مطالب تشویق شوند تا به سراغ منابع معتبر تری رفته و اطلاعات کامل تری در این زمینه کسب نمایند (در واقع مخاطبان هدف این مطالب سریالی از ابتدای امر نه عالمان همه چیز دان بلکه افراد کاملاً عادی بودند). با این حال به نظر می رسد که گنجایش مواجه شدن با چنین مفاهیمی هنوز به طور کامل وجود ندارد و با توجه به اصل ((سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند)) بهتر است روند نگارش این مطالب سریالی در همین آغاز پایان یابد و ایده ی نوروزی ما بنا بر اصطلاح مرسوم، در همان نطفه خفه شود. چرا که وقتی ساده ترین جملات موجود در این متون که اتفاقاً به زبان شیرین فارسی (که دست بر قضا زبان مادری همه ی ما هم محسوب می شود) نگاشته شده اند به درستی خوانده نمی شوند، دیگر صحبت از باقی قضایا تنها آب در هاون کوبیدن است (واقعاً درک این جمله که مطالب سریالی مذکور مطالبی صرفاً علمی نیستند تا این حد پیچیده و دشوار است؟). بنا بر این در بخش پایانی این مطلب ویژه به نکاتی در رابطه با ایده ی جهان های موازی اشاره خواهیم کرد تا پرونده ی مطلب نوروزی ما برای همیشه بسته شود.
پیش از این قرار بر این بود تا در آغاز با آوردن مثال هایی در زمینه ی مفاهیم کوانتومی نوعی آمادگی ابتدایی در ذهن خوانندگان این مطالب سریالی ایجاد شود و به عبارتی دیدگاه آن ها به دیدگاهی چهار بعدی تبدیل گردد (البته این یک اصطلاح من در آوردی است و بهتر است از ما مدرک علمی برای اثبات آن طلب نکنید!). بر این اساس قصد داشتیم تا ابتدا به ارائه ی توضیحاتی در مورد مفاهیمی نظیر ماهیت فضا و زمان، مطلق یا عدم مطلق بودن فضا و زمان، ماده و تمامی مشتقات و مفاهیم مربوط به آن و مواردی از این دست بپردازیم و پس از آن به سراغ نظریات مربوط به جهان های موازی برویم و حتی در صورت استقبال خوانندگان به بحث های دیگری در این زمینه (که بیشتر جنبه های فلسفی و عرفانی را در بر می گیرند) بپردازیم. با این حال تمامی این ایده ها را به طور کامل دور ریخته و بدون ذکر پیش زمینه های لازم، یک راست به سراغ موضوع اصلی بحث خود یعنی ایده ی وجود جهان های چند گانه یا موازی می رویم تا با پایان یافتن زود هنگام این مطالب سریالی، خیال همگان (اعم از نویسنده و خواننده) راحت شود (اصولاً هنگامی که این همه بحث های خاله زنکی، تکراری، کپی شده و پر طمطراق در وب سایت های مختلف اینترنتی وجود دارد، واقعاً به چه دلیلی باید وقت و زمان با ارزش خود را پای خواندن یا تهیه کردن بحث های نو و تجربه نشده هدر داد؟!). باری، بهتر است به جای طعنه و کنایه (که به نظر می رسد بخش اصلی نوشته های نگارنده ی این متون را تشکیل می دهد) به سراغ موضوع اصلی این متن برویم. با توجه به این که فرصتی برای توضیح در مورد مفاهیمی نظیر تابع موج کوانتومی ، برهم نهی کوانتومی و همچنین مفهوم و ماهیت زمان به دست نیامد، بهترین شیوه برای پرداختن به موضوع جهان های چند گانه یا موازی اشاره به آزمایش گربه شرودینگر است. یک آزمایش نظری که به منظور ایجاد بحث های بیشتر و ترسیم مدل های باور پذیر و منطقی در مبحث مکانیک کوانتومی مطرح گردید و بسیار هم در این راه موفق عمل کرد (و خود سبب ساز ایجاد بحث های جدیدی در این زمینه شد). به دلیل این که موضوع مطرح شده در این آزمایش مورد پسند نگارنده نیست و در واقع نوعی حیوان آزاری به نظر می رسد (به دلیل در پیش بودن رویداد ال کلاسیکو) در این مطلب آن را به یک مدل فوتبالی تبدیل می کنیم!
بنا بر این با حفظ حق کپی رایت بهتر است این آزمایش را (البته فقط در این مطلب) آزمایش ال کلاسیکوی شرودینگر بنامیم! فرض کنید در مسابقه ی ال کلاسیکو خطایی در محوطه ی جریمه ی تیم فوتبال بارسلونا (مثلاً توسط جناب پیکه) بر روی بازیکن حریف رخ داده و این اتفاق یک ضربه ی پنالتی را نصیب تیم حریف ساخته است. در این صورت احتمالاً این پنالتی توسط کریستیانو رونالدو زده خواهد شد. حال فرض کنید که شما مشغول تماشای این بازی هیجان انگیز بر روی یک تلویزیون هوشمند امروزی هستید و این قابلیت را دارید تا در هر زمان دلخواه روند مسابقه را متوقف سازید. فرض آخرمان هم این است که درست در لحظه ی برداشتن گام آخر توسط رونالدو و در واقع یک ثانیه پیش از نواختن ضربه ی پنالتی توسط او، روند نمایش بازی از تلویزیون به دست شما متوقف گردد. در این صورت پس از لمس کردن دکمه ی مربوطه بر روی کنترل تلویزیون و ارسال دستور ادامه ی بازی توسط شما، تنها دو احتمال وجود دارد. این که پنالتی رئال مادرید به گل تبدیل شود و این که پنالتی مذکور گل نشود (البته در این مثال فرضی احتمالاتی نظیر مهار توپ توسط دروازه بان، به اوت رفتن توپ یا خوردن آن به تیر دروازه و مواردی از این دست همگی یک کاسه شده و تحت احتمال گل نشدن پنالتی مطرح می شود). بنا بر این تا یک ثانیه قبل از توقف جریان بازی توسط شما تنها دو احتمال وجود دارد و بر اساس فرضیات موجود غیر ممکن است که پس از ادامه ی جریان بازی هیچ کدام از این دو احتمال به حقیقت تبدیل نشود. به عبارت بهتر پس از آن مکث یک ثانیه ای، یا پنالتی مذکور به گل تبدیل شده و یا این که به هدر رفته است و هیچ احتمالی مبنی بر تحقق 50 در صدی این دو امکان وجود نخواهد داشت. در واقع یکی از اهداف اصلی مطرح شدن آزمایش گربه شرودینگر (که ما در این مطلب با کمال گستاخی آن را به ال کلاسیکوی شرودینگر تبدیل ساختیم!) به چالش کشیدن فرضیات موجود در مکانیک کوانتومی و به خصوص اصل عدم قطعیت هایزنبرگ بود. اما پس از کشمکش ها و تناقضاتی که این آزمایش در دنیای کوانتومی پدید آورد، فرد جوانی به نام هیو اورت با مطرح ساختن نظریه ی جهان های موازی توانست بسیاری از این تناقضات را از بین ببرد و الگوی نوینی برای بسط مباحث کوانتومی ایجاد نماید. با توجه به نظریه ی وجود جهان های موازی (که البته هنوز تنها در قامت یک فرضیه ی اثبات نشده مطرح است) دیگر آزمایش گربه (ال کلاسیکو!) شرودینگر ناقض اصل عدم قطعیت یا سایر مباحث مکانیک کوانتومی به شمار نمی رود و می تواند به خوبی در سایر فرضیات کوانتومی حل شود. چرا که بر اساس نظریه ی هیو اورت، گل شدن یا نشدن پنالتی کریستیانو رونالدو دیگر در قامت یک احتمال قرار نمی گیرد بلکه خود یک حقیقت است. به این معنی که پس از مکث یک ثانیه ای ذکر شده در سطور قبل و ارسال دستور ادامه ی بازی به تلویزیون توسط شما، پنالتی جناب رونالدو به طور هم زمان هم گل می شود و هم این که گل نمی شود و در واقع رویداد مربوط به هر کدام از این دو احتمال (که بر اساس نظریه ی اورت دیگر احتمال نیستند) در یک جهان متمایز جلوه می یابد. به عبارت بهتر بر اساس نظریه ی جهان های موازی، علاوه بر جهان ما که در آن پنالتی تیم رئال مادرید گل شده است و هواداران این تیم شادمان هستند، جهان های دیگری هم وجود دارد که در برخی از آن ها (در همان زمان) هواداران این تیم غمگین هستند. چرا که پنالتی رئال توسط دروازه بان تیم بارسلونا مهار شده و در یک ضد حمله ی برق آسا توسط مهاجمان این تیم به گلی در آن سوی میدان تبدیل شده است! حتی بر اساس فرضیه ی جهان های موازی می توان جهان های کاملاً متفاوت دیگری را سراغ گرفت که نه تیم رئال مادرید در آن ها وجود دارد و نه تیم بارسلونا و دو ال کلاسیکوی سالانه ی آن را تیم های بایرن مونیخ و بورسیا دورتموند برگزار می کنند (بی شک این جهان همان جهان محبوب نگارنده است!).
اگر چه ایده ی وجود جهان های موازی در همان بدو تولد خود در دهه ی پنجاه میلادی مورد تمسخر بسیاری از عالمان دهر قرار گرفت اما در عین حال این نظریه توانست بسیاری از حفره ها و تناقضات موجود در مکانیک کوانتومی را پوشش دهد و سبب ساز پیدایش نظریات و تفاسیر متعددی در این زمینه گردد (در واقع حداقل کارایی این نظریه ایجاد مدل های تازه ای برای بسط دادن به مباحث و فرضیات کوانتومی بود). بر اساس فرضیات مربوط به این نظریه، در کنار جهانی که ما در آن حضور داریم (یا حداقل تصور می کنیم که در آن حضور داریم) بی نهایت جهان دیگر وجود دارند که حتی می توانند با یکدیگر (در برخی سطوح) هم پوشانی یا ارتباط داشته باشند. به عنوان مثال در آزمایش مربوط به ال کلاسیکوی شرودینگر این احتمال وجود دارد که یکی از هوادارن تیم بارسلونا یا رئال مادرید بتواند به طور هم زمان شاهد برد یا باخت تیم محبوب خود باشد. اما این رخداد تنها توسط یکی از ابعاد وجودی او که در دو جهان کاملاً متفاوت حضور داشته و احتمالاً از وجود یکدیگر کاملاً بی خبرند تجربه می شود (اگر اهل انجام بازی های کامپیوتری هستید و به مبحث جهان های موازی علاقه دارید پیشنهاد می شود که تجربه ی بازی BioShock Infinite را به هیچ وجه از دست ندهید. اثری که هسته ی اصلی داستان آن درست بر مبنای همین بحث پایه ریزی شده است). البته اگر فرصتی دست می داد که می توانستیم به مفهوم زمان و ماهیت آن هم بپردازیم این امکان وجود داشت تا گسستگی جهان های موازی از یکدیگر را بر اساس مفهوم زمان نیز بررسی کرد. اما به بیان ساده می توان گفت این احتمال وجود دارد که ما بین دو جهان موازی دیواری به نام زمان وجود داشته باشد که تنها راه عبور از آن حرکت با سرعتی بیش از سرعت نور باشد. به این ترتیب شاید در زمانی که بتوان به سرعتی مافوق سرعت نور دست یافت، دیوار حائل شده ما بین جهان های موازی هم فرو ریزد و قابلیت جابجایی میان آن ها و حتی در طول زمان نیز وجود داشته باشد. اگر چه نظریه ی جهان های موازی در حال حاضر از برخی دیدگاه ها بیشتر به افسانه شبیه است اما هر چه جلو تر می رویم امکان به اثبات رسیدن این نظریه بیشتر از قبل می شود. به عنوان مثال همین اواخر با اثبات وجود امواج گرانشی و تثبیت نظریه ی تورم کیهانی شاهد برداشته شدن گام تازه ای به سمت اثبات نظریه ی وجود جهان های موازی بودیم (امری که البته بعید است به این زودی ها اثبات شود). به هر حال برای کسب اطلاعات بیشتر در رابطه با مفاهیمی که در قالب بخش های سه گانه ی این مطلب ویژه ی نوروزی بیان شد می توانید به کتاب ها و سایر منابع معتبر و موثقی که در این رابطه وجود دارد مراجعه کنید. کتاب هایی که مسلماً و بدون هیچ گونه تردیدی به دست افرادی نگاشته شده اند که هم از نگارنده ی این سطور بسیار با سواد تر بوده و هم نسبت به او بی نهایت فهیم تر و خوش اخلاق تر هستند! بخش نهایی این مطلب ویژه ی نوروزی را با دو بیت کوتاه از سعدی شیرازی به پایان می رسانیم و برای مدعیان (و صد البته غیر مدعیان) بار دیگر سالی سراسر موفقیت، خوشبختی و سلامتی را آرزو می کنیم.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند / کان را که خبر شد خبری باز نیامد
دنیای موازی یا دنیای متقارن عمل و عکس العمل هر چیزی تو کائنات تقارن و توازن دارن
من یک نظریه یا دیدگاه دارم در مورد جهان موازی بخونین جالبه
برای این نظریه دوتا مثال میارم که شما بتونین درک کنین من چی تو ذهنم هست
فک کنین ما سوار یک قطار شدیم ، بعدقطار حرکت داره میکنه و مناظر بیرون رو نگاه میکنیم ، خب اگه اینجوری نگاه کنیم که ما در حال حرکت هستیم و از کنار مناظر رد میشیم این میشه یعنی واقعیت ، حالا تصور کنین ما ثابت هستیم و مناظر دارن از کنار ما عبور میکنن این یعنی توهم !!! منظورم اینه ما نقش خودمون رو بازی کردیم و مناظر میشن دنیای موازی
مثال اول درگفتم که به این مثال دوم که اصلی هست برسم
تصور کنین من الان تو خونه هستم حالا اگه من تصمیم بگیرم بمون خونه یا برم بیرون یا بخوام اصلا خودکشی کنم یا بخوام کسی رو بکشم در این لحظه !!! از نظر مطلب گفته شده یعنی الان چهار جهان موازی شکل گرفته که من تو یکیش مردم ، تو یکیش قاتل هستم خخ و تویکی دیگه اش خونمون و تو یکی دیگه اش بیرونم خب این بی نهایت جهان موازی میشه !!!!
اصل مطلب اینجاست من این رو رد میکنم !!!!
از نظر من تا زمانی که من اون کار رو عملی نکردم جهان موازی شکل نگرفته ، یعنی چطوری ؟ یعنی اینکه میرم سر همون مثالم که من تو خونه هستم و تو که داری مطلب من رو میخونی هم خونه هستی ، حالا من بلند بشم بخوام برم بیرون ، تو تصمیم گرفتی خونه باشی ، حالا ثانیه ما در نظر گرفتیم در دنیای واقعی ولی در بیرون یک میلیاردم ثانیه به ثانیه ما توسط ابر رایانه در نظر بیگیرین باهم مطابقت پیدا میکنیم یعنی اون صد هزارم ثانیه که من بلند دارم میشم با صد هزارم ثانیه تو که نشستی باهم تطبیق پیدا میکنه ، حالا ما دوتایی وارد دنیای موازی بعدی شدیم
یعنی دنیای موازی جدا از هم نیستن و من چند تا نیستم ، ما خودمون هستیم که اختیار داریم که کدوم جهان موازی بشیم یا کدوم جهان موازی از کنار ما داره عبور میکنه ( طبق اون مثال قطاری که زدم )
و برعکس نظریه اصلی در صورتی بین بنگ اتفاق می افته که این جهان موازی از هم جدا بشن ، مثل اینکه قطار دو تیکه بشه و واگنی با واگنی دیگه برخورد شدید کنه
نظرتون چیه ؟؟؟؟؟؟؟
بد نبود به یک مفهوم تازه یعنی جهان موازی آشنا شدم
ولی کلا چیزی از این مطالب بعنوان یادگیری نبود ، بیشتر کنایه و حاشیه نویسنده به شخص یا اشخاصی بود که ما نمیشناسیم ، خلاصه من میگم همین مطلب جهان موازی رو از یک منبع خارجی پیدا و ترجمه کنین در اختیار ما بزارین ، این بنده خدا هم که عصبانی هستش رو ولشکنین بره باسه خودش=))
البته در جایگاهی نیستم ک بتونم تایید یا نقض کنم مطالبی ک خوندیمو
اما اگر ی کم با تبدیلات مرسوم اشنایی داشته باشید میدونید ک عوالم و حوزه های کاملا جدا از دنیای ما وجود دارند و پشتوانه تئوری خیلی محکمی هم دارند
پس لطفا دونسته هامونو ب دنیای ندونسته هامون تعمیم ندیم
با سلام اگه میشه این مطلبو ادامه بدید و تمامش نکنید. واقعا خلی خوب بود
ماشاءالله دقیقا حرف منو زدید
مخصوصا تو این دوره که مثل قدیم نیست که فیلسوف و فیزیکدان و ریاضیدان یه نفر باشه و حیطه های جداگانه آکادمیک پیدا کردن و فلسفه به حیطه انسانی رفته و با عمل روز فیزیک و … به طور کامل آشنایی ندارن و برداشت هایی سطحی و ناکامل از علم دارن این موضع حتی ناخواسته هم رخ میده و حتی نیاز به توطئه و … هم نیست (همین برداشت سطحی کل فلسفه و اعتقادات و … رو به باد میده)
رمل و اسطرلاب ابزارهای تکنولوژیک قدیمی هستند که برای اهداف جدی و علمی و به وسیله دانشمندان و منجمیم استفاده میشدند. در همین اثنا گروهی هم پیدا شدند که در اسرع وقت یک اسطرلاب ابتیاع میکردند و با استفاده از آن به کف بینی و آینده گویی میپرداختند. این رمالان در واقع کسانی بودند که از اعتبار علمی دانشمندان در جهت پیشبرد خرافه باستانی خود استفاده میکردند. مطالبی از این دست – که بسیار هم خواهان دارد، چنانکه که کف بینی – دقیقا از همین الگو پیروی میکند. استفاده دلبخواهی و سردستی از مفاهیم پیچیده علمی – و استفاده از اعتبار علم – برای توجیه مفاهیم خرافی. خرافه مدرن…
ممنون جالب بود :-bd
با تشکر از نویسنده محترم بنده هر سه پست مربوط به این موضوع را خوندم ولی متاسفنه چیز خیلی کمی ازش فهمیدم :l: l: l: l
یه سریالی هست که بنده دنبال میکنم به اسم The Falsh سریال زیبایی هستش که در فصل دوم آن جریان زمین 2 و جهان های موازی توش مطرحه و من از اونجا تونستم مفهوم جهان های موازی رو بفهمم
پیشنهاد بنده اینست که اگه به کمیک بوک ها و سوپرهیرو ها علاقه مند هستید میتوانید این سریال را با چاشنی علم و قوانین فیزیک ببیند (ژانرش علمی تخیله)
یا حق
اول از همه که تشکر بابت مطالبتون در ادامه باید بگم قسمت های قبلی یه مقدار بد توضیح داده شده بود و برای کسی که میخواد تازه وارد این دنیا بشه شروع خوبی نبود در ضمن عالم فیزیک عالمیه که خیلی از مظریاتش ابتدا مورد تمسخر قرار میگیره و بعدا میفهمن که فلان نظریه چی بوده و فلانی چیکارا که نکرده مثلا فیلم imitation game میشه ببیند دوستانی که نمیخوان دید منعطفی از دنیا داشته باشن برای این جهان های موازی میشه پردازش کوانتومی تو کامپیوارم مثال زد و ای کاش که در مورد زمان هم صحبت میکردید برای اونم فیلم interstellar دید ولی اینکه مطالب علمی بیان بشن در یه سطح بالای اکادمیکی خیلی بهتر هست در مجموع مرسی
ناموسن زیاد بود نخوندم 😀 علی ای حال سپاس از زحماتتون 😡
علاوه بر محتوا ،نوع روایت گویی خیلی تاثیر داره که چطور شروع بشه و رو چه چیزی تاکید داشته باشه و … .
اونجا هم اگر نوع نگارش و شروع مطلب متفاوت میبود و به بعضی موارد اشاره میشد و تاکیدات بر چیزای دیگه بود و با فکت های فیزیکی شروع میشد نه با فلسفه بافی های مبتنی بر بعضی برداشت های غیر واقعی مشکلی نبود که حالا نمی خوام ریز بهش وارد بشم چون نه حوصله ش هست و نه قصد جدل .این نوشته آخری خوب بود شبه مستند شده .
این مطالبی که شما میخواستید بگید در بعضی مستندها گفته شده ولی نوع روایتشون فرق میکنه و شبیه همین نوشته آخری جنابتان هست
حالا خیلی هم خودتونو اذیت نکنید تو یه جهان موازی شما همه چیزها رو گفتید و تو یه جهان دیگه خونه من رو پیدا کردید و با رفقا ریختید دارید منو لت و پار میکنید (ازتون نمی گذرم)جای دلخوری نیست
واقعا اگر بتونند دنیا های موازی ثابت کنند چی میشه
دستتون درد نکنه خیلی مفید، آموزنده و کامل بود:-bd